• وبلاگ : نرگس موسوي
  • يادداشت : داستان عزرائيل و پيغمبر
  • نظرات : 1 خصوصي ، 25 عمومي
  • پارسي يار : 2 علاقه ، 3 نظر
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2      
     

    هوا چقدر خوب و دو نفره ست ...

    من هستم و خدا ...

    و در جاده ي زندگي ، صورتم مهمان نسيمي که معطر شده از اميد ...

    به خودم ميگم : هيچ چيز ارزش اين رو نداره که دستم رو از دستان مهربون خدا بکشم بيرون و بگذارم تو دست غير خدا ...

    راستي اونکه دستان مهربان خدا رو به غير او فروخت غير از افسوس چه چيزي رو بدست آورد ؟.... اعياد شعبانيه رو بهتون تبريک ميگم ..موفق باشيد

    پاسخ

    مرسي...منم تبريک ميگم عزيزم...ممنونم که اومدين
    سلام!
    بسيار زيبا و آموزنده بود!
    به نظرم ما آدم بزرگها، هر چقدر هم که بزرگ باشيم بايد کسي باشد تا کمي نصيحتمان کند که بعضي چيزها را از ياد نبريم! امان از نسيان انسان!
    موفق باشين!
    پاسخ

    سلام مرسي از حضورتون

    تکنيک هاي مطالعه و تندخواني و تقويت حافظه و تمرکز

    با شهريه اي بسيار پايين نسبت به دوره هاي مشابه

    براي اطلاع بيشتر و ثبت نام اينجا را کليک کنيد

    پدر مهربان و امام همه بشريت هديه هاي ناقابل و سراسر با عشقمان تقديم به شما

    سلام دوستان عيدتان مبارك.براي شركت در مسابقه و مشاهده شرايط مسابقه به وبلاگ حقير مراجعه كنيد.متشكرم

    سلام
    چه زيبا و قابل تامل است اين روايت.
    قربان حکمت خداوند مهربان. فقط بايد گفت:
    وَأُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ
    من کار خود را به خدا واگذارم که خداوند نسبت به بندگانش بيناست!»
    «غافر/44»

    پاسخ

    سلام خيلي خيلي ممنونم از نظر نيکتون
    سلام تامل برانگيز بود ممنون .
    پاسخ

    سلام ممنون از لطفتون


    سلام نرگس

    هيچ کار خدا بي حکمت نيس...

    داستان عبرت انگيزي بود...

    ياحق:)

    پاسخ

    سلام عزيزم...بله...مرسي كه اومدي گلم
     <      1   2